گفتوگو با محسن سازگارا محمد تهوری شمارهی ٣- آبان ١٣٨٥- نوامبر ٢٠٠٦- حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی |
رویارویی با جامعهی جهانی و سرکوب داخلی، ایران را در وضعیتی قرار داده است که باید برای هر تعرضی آماده باشد. این نکته از سخنان روز چهارشنبه، بیستم سپتامبرعلی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در جمع فرماندهان ارتش به روشنی قابل دریافت بود. وی در آن سخنان بر توان ارتش برای دفاع از کشور تاکید داشت؛ ولی آیا تنها با اقتدار ارتش میتوان کشور را از خطرات پیش رو مصون نگه داشت؟ پاسخ این پرسش شاید از منظر نظامیان که این روزها قدرت را در داخل به طور کامل در اختیار گرفتهاند - و بر این باورند که با سرکوب و حذف منتقدان و مخالفان، میتوان نظام را از هر آسیبی دور نگه داشت - قطعا مثبت باشد، ولی تاریخ پر پیچ و خم ایران خلاف این ادعا را ثابت کرده است.
اگر روزی روحانیون با شعار «حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور» توانستند قدرت را در اختیار بگیرند، امروز در شرایطی به سرمی برند که از وحشت اعتراض اقلیتهای قومی و مذهبی، و احیانا، با هراس از تبدیل شدن شعار جدایی طلبی اقلیتی در میان اقوام ایرانی به خواستی جدی و فراگیر، تنها به خاموش کردن هر ساز جدایی طلبی میاندیشند. اما این حکومتگران غافل از ایناند که توسل به سرکوب، همان سان که در طول سه دههی گذشته هیچ نتیجهی مثبتی نداشته است، اکنون نیز، جز به تعمیق شکاف دولت- ملت وگسترش شورشهای قومی، منجر نخواهد شد.
توسل به انگ «نفوذ اجنبی» در میان فعالان جامعهی مدنی در میان اقوام ایرانی و اتهام دست داشتن بیگانگان در تقویت شعار تجزیه طلبی، شاید بهانهی خوبی برای سرکوب اعتراضات مدنی اقلیتها برای دستیابی به حقوق اولیه و بدیهیشان باشد؛ ولی واقعیت این است که ابزار سرکوب از برندگی لازم برای شکست مقاومت مردم برخوردار نیست و تنها به کوتاه تر شدن آستانهی صبر و تحمل آنان منجر خواهد شد.
توقیف گستردهی مطبوعات محلی ومنطقهای و دستگیری فعالان جامعهی مدنی اقوام به بهانهی متوقف کردن تلاشها برای تجزیهی ایران،هرچند در راستای ایجاد تک صدایی در جامعه در حال وقوع است؛ وقتی در اشلی بزرگتر مورد توجه قرار گیرد نشان میدهد که هدف، تنها خاموش کردن صدای اقلیتها نیست، بلکه کل جامعهی ایران قربانی این تفکر میلیتاریستی است. ولی این استراتژی تهاجمی آثار یکسانی در کشور برجای نخواهد گذاشت و حتی از بیرون مرزها نیز مورد بهره برداری یکسان قرار نمیگیرد.
احتمال تجزیهی ایران در این رویارویی و نقش سیاستمداران آزادی خواه ایران در حفظ تمامیت ارضی کشور، موضوع گفتوگو با محسن سازگارا فعال سیاسی و محقق دانشگاه هاروارد امریکا است:
محمد تهوری: توجه روزافزون به فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رویکرد قومی، و تقویت جامعهی مدنی در میان اقوام ایرانی، اگرچه امری لازم و ضروری و در راستای حمایت از حقوق شهروندی اقلیتهاست، ولی با دو پیش فرض از سوی سیاستمداران روبرو شده است: فرض اول، معطوف به این دیدگاه است که جریانی داخلی و خارجی با استفاده از موج نارضایتی مردم از حکومت، مسئلهی تجزیهی ایران و تشکیل دولتهای جدید در منطقه برای تغییر آرایش قدرت را دنبال میکنند. فرض دوم، براین پایه استوار است که پتانسیل ایجاد شده در مناطق مرزی با ساکنانی متعلق به اقوام ایرانی، این فرصت را ایجاد کرده تا با تحریک آنها به شورش علیه حکومت مرکزی، زمینهی تغییر اساسی رفتار حکومت و یا تغییر رژیم را دنبال کنند. لذا تقویت نهادهای مدنی را برای بهره برداری از این پتانسیل در دستور کار قرار داده و به هیچ عنوان به دنبال تجزیه نیستند. شما کدام فرض را با واقعیت نزدیکتر میبینید؟ مستند شما چیست؟ در غیر این صورت، آیا فرض سومی را وارد میدانید؟
محسن سازگارا: قبل از این که بخواهم استنباط خودم را در مورد اقوام ایرانی بیان کنم، مایلم به چند نکته اشاره کنم تا پس از تشریح دیدگاه خودم، به پاسخ سوال شما بپردازم. نکتهی اول این که ایران کشوری است با اقوام، ادیان و مذاهبی متکثر. تاریخ ایران نشان داده است که ایرانیها، اگرچه در مقاطعی از تاریخ از هم جدا شدهاند ولی باز یکدیگر را یافتهاند و به هم وصل شدهاند. اول بار این واقعیت را یک مستشرق غربی کشف کرد. بنابراین تجزیه ایران با این ویژگی کار آسانی نیست. نکتهی دوم این است که در عصر جهانی شدن که اساسا نقش سنتی دولت – ملتها کمرنگ میشود، بسیاری از اختیارات که به شکل سنتی از ابتدای قرن نوزدهم میلادی به دولتها تفویض شده بود، اکنون به مردم ، نهادها ، سازمانها و کمپانیهای چند ملیتی مسترد میشود. لذا دورهی تشکیل دولت – ملتهای جدید منتفی شده است؛ و چنانچه بخواهد این اتفاق نیز رخ دهد، با درگیریهای قومی جدید همراه است. تجربهی یوگسلاوی از معدود اتفاقاتی بود که در عصر جدید رخ داد، که آن هم تحت تاثیر آلمان بود. بنابراین باید گفت دنیا به سمت تشکیل دولتهای جدید نیست و جهانی شدن جای آن را گرفته است. در واقع در دنیایی زندگی میکنیم که کمپانیهای چند ملیتی ستون فقرات آن را شکل داده است.
نکتهی سوم: شخصا از سیاستمداری به اسم هاشمی رفسجانی شنیدم که میگفت ایران کشوری متکثر است و تنها روحانیت میتواند آنها را با هم نگه دارد و اگر روحانیت نباشد، ایران از هم خواهد پاشید. این تفکر را شاه هم داشت. شاه هم میگفت اگر من نباشم، ایران، ایرانستان میشود. ولی گذشت زمان نشان داد که با رفتن شاه ایران از هم نپاشید و قطعا با رفتن روحانیت هم ایران یکپارچگی خود را حفظ خواهد کرد. آنچه در طول تاریخ باعث شده تا اقوام ایرانی ساز جدایی کوک کنند، بی لیاقتی ، مردم آزاری، و ناکارآمدی حکومت مرکزی بوده است. در چنین شرایطی بوده که اقوام برای رهایی از ظلم و تعدی حکومت مرکزی، متوسل به قوم خود به عنوان یک دستاویز قابل اعتماد شده اند. در حال حاضر، حکومت همان طور که در تهران جوانان را آزرده کرده است، جوان کرد و بلوچ و عرب وترک را نیز آزرده کرده و سبب تشدید نارضایتیها شده است.
و اما آخرین نکته این است که معتقدم حکومت دموکراتیک و واگذاری امر مردم به مردم، تنها راه برون رفت از وضع موجود است. ما نه تنها در مناطقی که با اقلیتهای نژادی و مذهبی سروکار داریم نیازمند دموکراسی هستیم، بلکه در کل جامعه باید به تحکیم مبانی دموکراتیک و غیرمتمرکز کردن قدرت برویم. ما نیازمند پارلمانهای محلی، انتخابی کردن فرمانداریها و تفویض اختیارات به مردم و حاکمانشان در مناطق هستیم.
- با این دیدگاه شما از ایدهی فدراتیو شدن ایران دفاع میکنید؟
- قطعا همین طور است. هرچند ممکن است لغت فدرالیزم در ایران بی معنی باشد؛ چون ایران هیچ گاه به شکل فدراسیون نبوده است، ولی ما میتوانیم داوطلبانه آن را ایجاد کنیم. هرچه به سمت افزایش اختیارات منطقهای برویم، به پروژهی استقرار دموکراسی در ایران کمک کردهایم. سیاستمداری که پروژهی دموکراسی خواهی را دنبال میکند نباید بترسد از این که اختیارات محلی شود. اقوام ما یک سری مطالبات اجتماعی و فرهنگی روشن دارند که نه تنها به حق است، بلکه مقاومت در برابر آن ظلم است. اتفاقا برخی از این مطالبات، مثل آموزش زبان مادری در مدارس، یک تکلیف برای دولتهاست تا از آنها به عنوان میراث فرهنگی کشور حفاظت کند. البته این مطالبات به سادگی ترجمان سیاسی پیدا میکند وطبیعی است که سیاستمداران باید از این پتانسیل استفاده کنند. اگر بستر فکری افزایش اختیارات منطقهای مهیا شود، در مبارزه برای دموکراسی ترسی نباید از سیاسی شدن این مطالبات داشت.
حال در پاسخ به سوال شما باید بگویم تا آنجا که من اطلاع دارم، طرحی در واشنگتن ولندن برای تجزیهی ایران وجود ندارد. آنها به دنبال آرامش در دنیا برای سرمایه گذاری و فعالیت اقتصادی هستند؛ نه دنبال بحران آفرینی. تجزیهی کشورها به دولتهای جدید به معنی ایجاد کانونهای بحرانزاست و کسی از آن حمایت نمیکند؛ مگر در جوامع توسعه یافته مثل چک واسلواکی. شائبهی تجزیهی ایران با برگزاری سمینارمؤسسهی اینترپرایز در واشنگتن توسط مایکل لدین ایجاد شد؛ در حالی که مایکل لدین حتی در میان روزنامه نگاران چندان جدی نیست و نمیتواند ملاک تعیین سیاستهای کاخ سفید باشد. اشتباه ترین فکر این است که ما بخواهیم از روی تحلیلهای مطبوعات آزاد و مستقل امریکایی به سیاستهای کاخ سفید پی ببریم. اتفاقا نگرانی کاخ سفید، خلق کانونهای بحران جدید در خاورمیانه است.
معتقدم حتی این که تصور شود دستی از خارج به دنبال تحریک اقلیتها برای اعمال فشار به حاکمیت است نیز صحیح نیست؛ و چنین استراتژیای هم وجود ندارد. بهترین مثال هم مسئلهی ناآرامیهای خوزستان است. وقتی انگلیسیها ایران را متهم به ایجاد ناآرامی در بصرهی عراق کردند، ناآرامیهایی در اهواز رخ داد و ایران نیز متقابلا انگلستان را متهم کرد به دست داشتن در این اغتشاشها. البته این که دولتها در پشت پرده برای هم خط ونشان میکشند، وجود دارد؛ ولی این اتفاقات مقطعی است، نه استراتژیک. این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که وقتی بین دو کشور تخاصم وجود داشته باشد، طرفین از هر ابزاری علیه یکدیگر استفاده میکنند. در دعوا هر اتفاقی محتمل است. سیاستمداران نباید ازاین ابزارها که دولتها علیه هم استفاده میکنند بترسند؛ بلکه اکنون ما با تاکید روی مطالبات به حق اقوام و احترام به مطالبات آنها، باید به دنبال دموکراتیزه کردن ایران باشیم.
- ولی موضوع خاورمیانهی بزرگ صرفا از سوی روزنامه نگاران یا «تینک تنک»ها مطرح نشده است. وزارت امور خارجه در سطح وزیر وسخنگو بارها از آن صحبت کردهاند. گفته میشود که در طرح این خاورمیانهی جدید، دولتهای جدیدی با نژاد کرد، بلوچ، اعراب شیعه و... دیده شده است.
- به نظر من طرح خاورمیانهی بزرگ یا خاورمیانهی جدید بیشتر متوجه دموکراتیزه شدن خاورمیانه است تا تغییر مرزها. آنها تحول دنیای اسلام و تغییر بنیانهای فکری جهان اسلام برای تقویت گرایش به جهانی شدن را نشانه گرفتهاند. طرح خاورمیانهی جدید به دنبال حل رابطهی جهان اسلام با دنیای جدید است؛ دنیایی که شهروندان آن حقوقی یکسان دارند. با این حال، برای خاورمیانهی جدید هم، چیز مدونی وجود ندارد که سرمشق وزارت امور خارجهی امریکا باشد. این نظریه نیز روی خط تئوری توطئهای که دولت مردان ایرانی همواره در سر میپرورانند رشد کرده است؛ وگرنه درواشنگتن خیلی جدی نیست.
- فارغ از این که در داخل ایران مسئلهی تجزیه چه قدر جدی است، ولی به نظر میرسد حداقل در کشورهای همسایه، مسئلهی کردستان یک موضوع جدی است. اخیرا نیز دیدیم که در سفر بارزانی به کردستان، کردهای عراق پرچم کردستان را جایگزین پرچم عراق کردند. در ترکیه نزاع بین کردها و حکومت همواره وجود داشته است. فکر نمیکنید سرانجام برای پایان دادن به ناآرامی در مناطق کردنشین مسئلهی استقلال کردستان به وقوع بپیوندد؟
- کردستان به عنوان یک استثنا در میان اقوام ایرانی وجود دارد. کردستان تنها قومی است که میان چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه پراکنده شده است. در آذربایجان شمالی نیز گاهی نغمهی تصاحب آذربایجان ایران ساز شده است، ولی هیچ گاه ترکهای ایرانی به دنبال جدایی از ایران نبودهاند، چراکه تمام هویت آنها با هویت ایرانی گره خورده است. بقیهی اقوام نیز همین وضعیت را دارند. شکی نیست که در میان بخشهایی از کردستان ایران نیز تجزیه و تشکیل دولت مستقل کردستان جذابیت دارد؛ ولی شخصا وقتی برای سخنرانی به کردستان دعوت میشدم وبا دانشجویان و روشنفکران کردستان ارتباط برقرار میکردم، هیچ گاه ندیدم آنها از تجزیه دفاع کنند. برعکس، معتقدم که آنها نیز مثل روشنفکران ساکن تهران به جهانی شدن فکر میکنند؛ به این که بتوانند حقوقشان را مطالبه کنند و در کنار اقوام دیگر زندگی کنند.
- در عین حال، به نظر میرسد که برخی از اظهار نظرها، آیندهی دیگری پیش روی اقوام قرار دهد. نوام چامسکی در گفتگو با اکبر گنجی که در بی بی سی منتشر شد میگوید: "اطلاعاتی وجود دارد که نشان میدهد دولت امریکا به دنبال ایجاد ناآرامی در بخشهای آذری نشین و نفت خیز خوزستان است، آنها اگر بتوانند جنبش آزادی خواهانهی اهواز را تشکیل دهند احتمالا به بهانهی دفاع از جنبش تجزیه طلبانه وارد فاز حملهی نظامی علیه ایران خواهند شد." صفار هرندی، وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی در جریان سفر به آذربایجان درجمع روزنامه نگاران میگوید: "متاسفانه در بررسیای که روی نشریات استانی انجام شد، ما دریافتیم که هشتاد درصد از مطالب با رویکرد تجزیه طلبانه همراه است؛ و دعوای اقوام مستقیما از سوی دستگاهها و سرویسهای اجنبی هدایت میشود." از سوی دیگر،اردوغان رئیس جمهور ترکیه، مسئلهی تشکیل جامعهی کشورهای ترک زبان را مطرح میکند. در چنین فضایی به نظر میرسد تلاشها به سمت تحکیم پایگاه تجزیه طلبان میرود؛ حتی اگر این طرح هیچ نظریه پرداز خارجی را در پشت سر نداشته باشد.
آن چه مسلم است، این است که وقتی فشارها روی مردم زیاد شود، نارضایتی افزایش پیدا میکند. در این حالت نمیتوان بین شهروند فارس یا کرد و...، تمایز قائل شد. جوان تهرانی امروز به همان میزان ناراضی است که جوان سنندجی . حکومت زور گو زمینهی گریز از مرکز را ایجاد میکند. منتهی جوان فارس زبان در این شرایط به دنبال راهی برای فرار از کشور میگردد ولی جوان سنندجی یا تبریزی ما مستمسکی به نام تجزیه نیز در اختیار دارد؛ لذا شعار تجزیه سرمیدهد. در این بین ممکن است امریکا و انگلیس هم بخواهند در دعوا با ایران از این پتانسیل استفاده کنند. در ایران الان چند نفر میتوان یافت که امکان مهاجرت به خارج از کشور را داشته باشند، ولی زندگی در ایران را ترجیح دهند؟ وقتی آیندهی روشنی پیش روی مردم نیست، حس گریز در میان آنان تقویت میشود. حرف نهاییام این است که ممکن است روزی گرایش به تجزیه به گرایش غالب تبدیل شود؛ ولی این گرایش یک نقشهی جهانی و یک استراتژی هدفمند نیست. مهمتر این که این نباید باعث شود که سیاستمداران آزادیخواه ما از نزدیک شدن به موضوع اقوام بترسند. بالعکس، باید به آنها نزدیک شد و در استقرار دموکراسی در کشور از نقش موثر آنها استفاده کرد.
- اینجا این سوال جدی مطرح میشود، که همان گونه که شما هم بر آن تاکید کردید، در تداوم روندی که نظام در پیش گرفته است، احتمال این که تجزیه طلبی به گرایشی غالب در میان اقوام ایرانی تبدیل شود وجود دارد. در این حالت جنبش دموکراسی خواهی ایران چگونه میتواند در جریان گذار به دموکراسی از تمامیت ارضی کشور حفاظت کند؟
- حتی اگر در این حالت هم قرار بگیریم، حاکمیت صندوق رای و تمکین در برابر خواست مردم چارهی کار است. بستر واگذاری امر مردم به مردم باید توسعه پیدا کند. ولی شخصا معتقدم این اتفاق رخ نخواهد داد. در انتقال به دموکراسی، پیش از آن که مسئلهی تجزیه مطرح شود، مسئلهی فدراتیو شدن مطرح خواهد شد. ولی اگر به قول علما شبهه را قوی بگیریم و با خواست اکثریت مردم برای تجزیه روبرو شویم، چارهای جز تمکین نداریم؛ و باید به حاکمیت صندوق رای تن داد. معتقدم ما نباید عقربه را از روی حاکمیت رای مردم تکان دهیم. هرچند، معتقدم اگر درست برخورد کنیم و ابتدایی ترین حقوق اقلیتها را به رسمیت بشناسیم و مسیر جهانی شدن را درست پی بگیریم، اساسا این حرفها بلاموضوع میشود.
- به عنوان آخرین سوال، اگر ایران در مسیر رویارویی با جامعهی جهانی، با جنگی دیگر مواجه شود، این جنگ جدید به کاهش فاصلهی دولت و ملت، بویژه اقلیتها – همان گونه که پارهای از دولتمردان ونظامیان میاندیشند- منجر خواهد شد یا شدت نارضایتی مردم آنها را به استقبال طرف جنگ میکشاند؟
- به نظرم هیچ کدام رخ نخواهد داد. اگر درگیری نظامی بین ایران وامریکا رخ دهد، اول باید ببینیم درگیری از چه نوعی است. اگر درگیری صرفا هدف قراردادن مراکز هستهای و استراتژیک ما باشد، که عملا همه نظاره گر خواهند بود. ولی اگر درگیری - به فرضی نزدیک محال - از نوع عراق یا افغانستان باشد، در این حالت هم معتقدم مردم خود را به خطر نخواهند انداخت و رفتارشان شبیه رفتار مردم عراق خواهد بود. آنها نه به نفع امریکاییها تظاهرات خواهند کرد، و نه پشت سر نظامیان تحت امر رهبر قرار میگیرند. در این حالت، فکر نمیکنم ما شاهد تفاوت معناداری میان واکنش اقوام مختلف ایرانی باشیم. البته در تاریخ ایران، ما دورههایی را داریم که مردم از شدت فشار حکومت به استقبال خارجیها هم رفتهاند. این که چه زمانی مردم استبداد را بر استعمار، و چه زمانی استعمار را بر استبداد مقدم میشمارند، تشخیص پیچیدهای است.