January 13, 2007

طبل تو خالی

به نام خدا

طبل تو خالی

این روزها مملکت پر شده از نظامی گری. صبح تا شب در تلویزیون رژه نیروهای نظامی و هارت و پورت برای دنیا پخش می شود. در دانشگاه ها بسیج را دائماً در چشم دانشجویان می کنند. در سیاست احزاب پادگانی شاخ و شانه می کشند و رهبر مملکت هم که رسماً چفیه بر گردن می اندازد که یعنی در حال جنگ است و در صحبت هایش هم از نظامی گری تقدیر می کند ودنیاراهم به جنگ می طلبد. درست مثل یک طبل تو خالی که صبح تا شب زیر گوش ملت صدا می کند. این همه اسلحه و نظامی گری برای چه؟ این همه رژه نظامی و توپ و تانک به رخ مردم گرسنه کشیدن برای چی؟ ظاهراً حکومت مدعی است که تبدیل به قدرت منطقه شده و دنیا و بخصوص آمریکائیها از او می ترسند و دیگر شیر هم جلو دارش نیست و البته در باطن می خواهد به ملت حالی کند که زورش زیاد است و در اوج قدرت است و بنابر این ملت خیال مخالفت را از سرش بیرون کند و مخالفین هم حساب کار خودشان را بکنند. چون حکومتی که مدعی است توی گوش آمریکا می زند، دیگر از چهار تا مخالف در داخل ترسی ندارد. آیا واقعاً اینطوری است؟ آیا واقعاً حکومت جمهوری اسلامی، تبدیل به قدرتی منطقه ای شده است؟

آیا کشور در یک ثبات واقعی و استحکام به سر می برد؟ برای بررسی این سؤال اجازه بدهید فعلاً از همان سیاست خارجی شروع کنم و خیلی ساده رابطه ایران با همسایگانش را بررسی کنم و بررسی قدرت در سیاست داخلی را که خود داستان مفصل دیگری است به مقاله جداگانه ای موکول کنم. این طبل در آنجا تو خالی تر است و اخیراً دیدیم که یک اعتراض ساده دانشجویان در دانشگاه امیرکبیرچگونه به این مشک پر باد سوزن زد.
از افغانستان که ضعیف ترین همسایه ما است شروع می کنم. افغانستان بیش از یک دهه است که حق ایران را بر سر آب هیرمند پایمال می کند و ایران هم کاری نمی کند. رودخانه هیرمند از کوههای اطراف کابل سرچشمه می گیرد. بیش از هزار کیلومتر در خاک افغانستان حرکت می کند و آنگاه وارد دشت سیستان می شود و این دومین رودخانه پر آب ایران در نهایت به دریاچه هامون می ریزد. در حدود هزار دهکده به همراه شهر زابل در این دشت قرار دارند. سیستان به عنوان انبار غله ایران معروف بوده و در دوره اسلامی گاهی خراج آن از خراج مصر بیشتر بوده است. این هموطنان ما که از نسل رستم و یعقوب لیث هستند، با بیش از نیم میلیون نفر جمعیت، با غرور و افتخار، قرن ها است که به کشاورزی اشتغال دارند و اقتصاد مسلط منطقه، اقتصاد کشاورزی است. وقتی افغانستان بر روی رودخانه هیرمند، سد" کجکی" را با طرفیت بیش از یک میلیارد متر مکعب احداث کرد. موضوع کشمکش بر سر آب هیرمند جدی شد. سرانجام در سال 1352 قراردادی معروف به قرارداد هویدا – شفیق، میان نخست وزیران وقت دو کشور به امضاء رسید. این قرارداد بسیار روشن و بی ابهام است و به موجب آن افغانستان موظف است که به طور خلاصه، نیمی از آب رودخانه را آزاد سازد تا به طرف ایران بیاید. جدول روشنی در قرارداد هست که نشان می دهد در هر ماه از سال چه مقدار آب باید به طرف ایران سرازیر شود. و در صورت بروز خشکسالی و کم شدن آب در پشت سد هم، پیش بینی شده که باضریب تقزیبا 2/1 باید آب به ایران بیاید. سهم پیش بینی شده ایران در قرارداد، هم آب مورد نیاز کشاورزان منطقه سیستان را تأمین می کند و هم دریاچه هامون رادایر نگه می دارد و مشکل زیست مجیطی ایجاد نمی شود. اما و صد اما که دولت افغانستان برای ایران گردن کلفتی می کند و جلوی آب را گرفته است. آن موقع که دولت طالبان برسرکار بود، رسماً قرارداد را قبول نداشت و ایران هم کاری نمی کرد، فقط چون حاکمیت طالبان مترادف با سال های خشکسالی بود، به مردم منطقه گفته می شد که خشکسالی عامل اصلی خشک شدن رودخانه است. اما بعد از سرکار آمدن دولت آقای کرزایی و سقوط طالبان و رفع خشکسالی هم قصه همچنان باقی است. در زمان آقای خاتمی که حامد کرزایی به ایران آمد، وقتی موضوع آب هیرمند مطرح شد، افغانستان آن را احاله به کمیسیون مشترکی که بعداً تشکیل شود نمود و رئیس جمهوری ایران هم پذیرفت. دو ماه قبل هم، رئیس مجلس ایران در سفر به سیستان، نبودن آب در هیرمند ایران را به دروغ به مشکل امنیت در افغانستان مربوط کرد و البته آنچه باقی مانده چهره دشت سوخته سیستان است و صورت های سوخته تر مردمان فقیر این دیار. از آقای خامنه ای باید پرسید که آن چفیه را برای چه کسی به گردنش بسته است. وقتی نمی تواند حتی دولت افغانستان را وادار کند که قراردادی به این روشنی را اجرا کند، برای کی در دنیا شاخ وشانه می کشد. آیا هیچ وقت به نیم میلیون هموطن فقیر شده ما در سیستان فکر کرده و اصلاً برایش مهم است که مردمی با این سابقه نجابت و شرافتی که زبانزد تاریح است، چطور امروزه به ورطه فقر و نابودی افتاده اند؟ کاشکی از آن دوازده هزار دلاری که به هر خانواده لبنانی دادند فقط هزار دلارش را به خانواده های سیستانی می دادند تا این طور پیت بنزین به دست، چندین کیلومتر را پیاده طی نکنند تا چند تومانی از فروش بنزین در آن طرف مرز به دست بیاورند. از دولت منصوب آقای خامنه ای و رئیس جمهور منتخب او انتظاری نمی توان داشت. چون این رئیس جمهوری، فعلاً سرش به شو درست کردن دراستان ها و مسخره بازی برای مطبوعات دنیا درآوردن ونامه به این وآن نوشتن وکنفرانس برای نژاد پرستان درست کردن گرم است، انتظار هیچ کار حسابی و با فهمی از این دولت نمی توان داشت. اما چون مسئولیت این دولت، تمام و کمال بر دوش مقام رهبری است، او باید پاسخ بدهد. او باید جواب ملت ایران و هموطنان سیستانی ما را بدهد که چرانمی تواند قرارداد هویدا- شفیق را اجرا کند و سهم ایران ازآب هیرمند رابه طور دائم در دشت سیستان جاری سازد. ببخشید که کمی قلم به تندی رفت. اما باور کنید که هر وقت به منظره غم انگیز رودخانه خشک هیرمند و دریاچه خشک تر هامون فکر می کنم، حالتم دگرگون می شود. سه سال پیش وقتی برای سخنرانی در دانشگاه زابل رفته بودم تا نزدیکی خط مرزی رفتم و از چندین روستا هم بازدید و با مردمانش صحبت کردم. مطمئنم شما هم اگر جای من بودید بغض گلویتان را می گرفت و هرگاه هم که بیاد آن می افتادید از خود بی خود می شدید. یادم نمی رود وقتی از یکی از دانشجویان سیستانی، از معیشت مردم و ممر درآمد آنها، در غیبت درآمد کشاورزی که با خشک شدن رودخانه پیش آمده پرسیدم، اشک در چشمانش حلقه زد و سرش را پایین انداخت و گفت بسیاری از خانواده ها به دلیل فقر به هر کاری تن در می دهند و صدایش برید.
به سراغ خلیج فارس برویم و ماجرای سه جزیره، یعنی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی. حفظ امنیت و حاکمیت این سه جزیره با ایران است اما ساکنین جزیره ابوموسی از اهالی شارجه هستند که باید بتوانند آزادانه رفت و آمد کنند. چند سال پیش بعد ار بی تدبیری فرماندار وقت ابوموسی که تابع استانداری هرمزگان است و بخشی از ساکنین شارجه ای جزیره راراه نداد،جنجالی درست شد وامارات متحده ادعای حاکمیت براین سه جزیره را مطرح کرد. در سالیان طولانی که آقای ولایتی وزیرخارجه ایران بود علیرغم درخواست های مکررش، وزیر خارجه امارات، که تا شیراز هم به زور می آمد حتی حاضر نشد برای مذاکره به تهران بیاید. درعوض در هز اجلاسی از کشورهای عربی و در هر نشستی از شش کشور خلیج فارس، سند پشت سند درست و امضاء کرده اند که این سه جزیره عربی است. چهار سال پیش در اجلاس سران کشورهای عربی در بیروت، سندی را تهیه و امضاء کردند که باز ادعای عربی بودن این سه جزیره را دارد. پای این سند را دولت سوریه و رهبران فلسطین هم امضاء کرده اند. همین ها که رهبران ایران آنقدر سنگشان را به سینه می زنند. در عوض منافع ملی ما در عرصه جهانی را به پای همین حضرات قربانی کرده اند. به هر صورت دولت امارات با همدستی تمام عرب ها فعلاً مدعی این سه جزیره شده است و خیلی راحت به جای "خلیج فارس" واژه "خلیج" را در هر اجلاس وسند رسمی هم به کار می برد بدون آنکه با اعتراض جدی از جانب حکومت ایران مواجه شود و یکبار برای همیشه این ادعای واهی امارات تمام شده اعلام شود. اگر هم اعتراضی هست از جانب ملت است و بخصوص جوان ها که دیدیم چه به روزگارنشریه نشنال جئوگرافی آوردند. درعوض کشورهرروزبیشتربه امارات و بخصوص شیخ نشین دبی وابسته می شود. از تجار کشور تا بانک ها از سرمایه های مردم عادی تا خانواده های دوم و سوم مقامات، همگی در دبی هستند و فعلاً که این مقدار وابستگی به دبی صدای حکومت را بریده است. حکومت جمهوری اسلامی نمی تواند حق ایران را در خلیج فارس با قاطعیت بگیرد و یکبار برای همیشه از امارات بخواهد که صحبت از این ادعای واهی را دیگر مطرح نکند. درخلیج فارس استخوان لای زخم مانده است.
اما با عراق مشکل از این هم جدی تر است. قرارداد 1975 الجزایر که تکلیف مرزهای غربی کشور و بخصوص آبراه شط العرب را معلوم کرده در حالت تعلیق به سر می برد. صدام حسین خودش در سال 75 در الجزایر توافق اولیه این قراداد را با شاه ایران امضاء کرد و وزیر خارجه اش سعدون حمادی با خلعتبری وزیر خارجه وقت ایران، زیر سند نهایی را امضاء گذاشته است.اما همین حضرت در سال 59 زیر این قرارداد زد و به ایران حمله کرد. طی دو سال اول جنگ، ایران موفق شد دشمن را از خاک خودش بیرون کند و بعد هم 6 سال دیگر جنگ را ادامه داد به امید آنکه بصره را بگیرد و زورش نرسید. حاصل این جنگ خونین و بی حاصل 8 ساله، غیر ازحدود 265 هزار کشته و بیش از نیم میلیون معلول برای ایران ( و احتمالاً همین مقدار هم برای عراق) و میلیاردها دلار خسارت برای طرفین، امضای قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل بود که در آن تکلیف شده تا طرفین به پشت مرزهای شناخته شده بین المللی برگردند. یعنی یک واژه کشدار و نامعین که تکلیف قرارداد 1975 را با قاطعیت روشن نمی کند. به همین دلیل در اولین نشست ولایتی و طارق عزیز ( وزرای خارجه دو کشور) پس ازجنگ در ژنو، عراقی ها با صراحت اعلام کردند که قرارداد 1975 را قبول ندارند و باید قراردادی از نو نوشته شود. متأسفانه نزدیک بود که ایران هم این شرط را بپذیرد اما خوشبختانه حمله عراق به کویت در سال 1991 و التیماتوم دنیا به رژیم عراق و بعد هم حمله متحدین به رهبری آمریکائیها، عراق را وارد سیری کرد که انتهای آن تسخیر عراق توسط آمریکائیها و انگلیسی ها در سال 2003 بود. رزیم صدام سقوط کرد وخودش هم سرانجام اعدام شد و اکنون دولت منتخب مردم در عراق حکومت می کند. اما حکام تهران تاکنون حتی یک کلمه در مورد ضرورت اجرای قرارداد 1975 الجزایر بر زبان نیاورده اند. شاه بیت قراداد 1975، برقراری خط تالوگ (خط القعر) به جای خط میانه به عنوان مرز دو کشور در آب راه شط العرب است که توسط عراق نقض شده و می شود. اما ایران صدایش در نمی آید و آنقدری که دنبال شلوغ کردن در عراق و یا مقابله با آمریکائیها در آن جا است دنبال گرفتن حق ایران در این آب راه نیست. یکی دو بار هم تاکنون رهبران فعلی عراق نق زده اند و به رهبران ایران گفته اند که فعلاً نمی توانند صحبت از قرارداد 1975 الجزایر بکنند چون مردم عراق حساس هستند. اما معلوم نیست چرا حکام تهران نسبت به مردم ایران همین حساسیت را ندارند. به هر حال قرارداد 1975 الجزابر، قراداد خوبی است که روشن و مشخص تکلیف مرزهای غربی ایران از خرمشهر تا مرز ترکیه را معلوم می کند واززمان عهدنامه ذهاب در عصر شاه صفی صفوی تا کنون، اولین باری است که در یک ساختار محکم حقوقی و بدون ابهام، این بخش از مرز ایران تعیین تکلیف شده وهیچکس هم حق ندارد یک قدم از آن عقب بنشیند. متأسفانه تا اینجای کار حکام تهران نتوانسته اند این قرارداد را به اجرا درآورند.
اما مهم ترین باخت سیاست خارجی ایزان در ارتباط با همسایگان، در دریای خزر است که روس ها بازورگویی و باجگیری حق ایران را پایمال کرده اند. به موجب قوانین بین المللی، تکلیف دریاچه های مشترک در میان کشورها، براساس قراردادهای فی مابین معلوم می شود. تکلیف این بزرگترین دریاچه دنیا به موجب قرارداد 1940 میان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و دولت شاهنشاهی ایران معلوم شده است. اکنون که هر دو رژیم سقوط کرده اند، جمهوری روسیه تمام تعهدات دولت شوروی را پذیرفته، همان طورکه صندلی سازمان ملل شوروی و حق وتوی آن در شورای امنیت را بدست آورده ودولت جمهوری اسلامی هم متعهد به انجام تعهدات حکومت قبلی ایران است. این توضیح واضحات از حقوق بین الملل را باید اینجا بد هم چون چندسال پیش روزنامه پراودا با پررویی تمام مدعی شده بود که به دلیل سقوط دولت سوسیالیستی شوروی، جمهوری روسیه مسئولیتی برای انجام تعهدات آن دولت در دریای خزر ندارد. به موجب قرارداد 1940 میان دو کشور، دریای خزر همچون یک دریای آزاد در نظر گرفته شده و طرفین یک حاشیه مرزی دارند وبقیه دریا، رو و زیر آب، آزاد و بین المللی است. حاکمیت سیاسی بر دریا هم به نسبت 50/50 میان دو کشور تقسیم شده است. پس از فروپاشی شوروی، ما با چهار کشور آذربایجان، روسیه، قزاقستان و ترکمنستان در این دریا هم مرز شدیم. اولین ضربه از اینجا بود که این کشورهای نوبنیاد به همراه روسیه مدعی شدند که حاکمیت سیاسی 50 درصدی ایران را قبول ندارند و باید رژیم حقوقی جدیدی برای دریای خزر تعریف شود و حق قانونی ایران را نقض کردند وایران هم رضایت داد. پس از آن روس ها طرح بسیار اجحاف آمیز و زورگویانه ای را مطرح کردند. به موجب این طرح، روی دریا برای کشتیرانی مشاع و آزاد می شود. یعنی مرزهای بین المللی برداشته می شود. این امر برای ایران که به زور چند قایق کوچک ماهیگیری در دریای خزر دارد هیچ فایده ای ندارد. اما روسیه و قزاقستان دو قدرت اتمی در این دریا هستند و به این ترتیب کشتی های نظامی آنها می توانند تا کنار بنادر انزلی و نوشهر و ترکمن و تمام شهرهای حاشیه دریای خزرما بیایند و لنگر بیاندازند و تمام سواحل مارا تهدید کنند. به موجب همین طرح، در زیر دریا که امروزه معلوم شده سرشار از نفت و گاز است، ایران از حق خود محروم شده است. روس ها می گویند که دوسر ساحل هر کشور را به هم وصل می کنیم و منطقه زیر دریا حد فاصل این خط فرضی و ساحل هر کشور سهم آن کشور از زیر دریا است. به این ترتیب سهم ایران از زیر دریا فقط 8 درصد می شود. آن هم بخشی که هیچ منبع گاز یا نفتی ندارد. الآن مدتها است که ایران برای 20 درصد سهم از زیر دریا گدایی می کند و تازه وقتی آقای خرازی وزیرخارجه دولت آقای خاتمی به مسکو رفت و کلی گردن کج کرد، آقای پوتین ، رئیس جمهوری روسیه به سختی قول داد که برای سهم 16 درصدی ایران تلاش می کند. بازهم 16 درصدی که فاقد منابع اصلی نفت و گاز است و بدتر از آن این که وقتی در نشست رهبران پنج کشور حاشیه دریای خزر در ترکمنستان، آقای خاتمی صحبت از تشکیل کمیسیون فنی و حقوقی برای مطالعه و تدوین رژیم حقوقی جدید برای دریای خزر می کرد، پوتین با تحکم و تشر حرف او را برید و گفت که این کارها زیاد طول می کشد و ایران می خواهد دفع الوقت کند و روسیه نمی تواند صبر کند و با قراردادهای دو جانبه با هریک از کشورها تکلیف را معلوم خواهد کرد. بعد هم که از جلسه بیرون آمد به خبرنگاران همین را اعلام کرد و گفت که در تابستان ( تابستان 2003) یک مانور نظامی در دریای خزر خواهد گذاشت که یعنی تهدید و زورگویی و همین کار را هم کرد. طبق معمول رئیس جمهوری ایران هم تنها کاری که کرد از شدت عصبی شدن، کمرش درد گرفت و 24 ساعت در اقامتگاهش بستری شد وهمین. بعد هم روسیه دست به کار قراردادهای دوجانبه شد.حالا ما مانده ایم و دست خالی و دلمان خوش است که با سیاست دفع الوقت چیزی را امضاء نکرده ایم. سه سال پیش که این مسائل مطرح شد، از شدت عصبانیت و توهینی که احساس می کردم رئیس جمهوری روسیه نه به رئیس جمهوری بلکه به تمام ملت ایران کرده است سه شب خوابم نمی برد و در مقاله تندی که روی سایت آل ایران(ALLIRAN.COM )متعلق به خودم نوشتم موضوع را مطرح کردم و بعد هم در یک سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه شهید چمران برای دانشجویان توضیح دادم که قاجارها در تاریخ ایران سمبل بی لیاقتی و بی عرضگی هستند. اما همین قجرهای بی عرضه لا اقل بر سر ولایات قفقازیه طی دو جنگ با همین روس ها سال ها جنگیدند و وقتی شکست خوردند به صلح را ضی شدند و یا بر سر ناحیه هرات نزدیک به 60 سال با انگلیسی ها جنگیدند و وقتی زورشان نرسید به قرارداد پاریس و جدایی هرات رضایت دادند. اما حکام تهران،حتی یک اعتراض علنی هم به جدایی بخش بزرگی از دریای خزر از ایران و نقض قرارداد 1940 توسط روس ها نمی کنند. البته یک ماه بعد از آن سخنرانی دستگیر شدم. سایت "آل ایران" بسته شد و مدیر و تنی چند از کارکنان سایت از جمله پسرم هم دستگیر شدند و بعد از تحمل سلول انفرادی به زندان های تعلیقی محکوم شدند و خودم هم فعلاً به 6 سال زندان محکوم شده ام. جالب است که بعدها شنیدم حتی به روزنامه ها هم ابلاغ کرده اند که راجع به این موضوع و حق ایران در دریای خزر چیزی ننویسند. من واقعاً نمی فهمم که آقای خامنه ای به عنوان رهبر کشور و مسئول اصلی تمام سیاست های حکومت به خصوص سیاست خارجی، چه بدهی به روسها دارد که اینطور همه چیز مملکت را به آنها واگذار می کند. آنهم روس هایی که از زمان قدرت گرفتن در زمان پطر در اواخر صفویه تاکنون بدترین همسایه ما بوده اند وبیشترین تجاوز را به خاک ما کرده و هنوز هم می کنند. آیا واقعاً این مقدار نادانی در سیاست خارجی ما هست که مثلاً برای دشمنی با آمریکا باید اینطور دو دستی مملکت را تقدیم روس ها کرد و اجازه داد تا آنها با کارت سفید ایران در جیبشان در هر مذاکره بین المللی شرکت کنند و برای خودشان امتیاز بگیرند؟ بعد هم در تمام ارکان سازمان های امنیتی و نظامی ما حضور داشته باشند و از تمام این جنغولک بازی انرژی هسته ای هم، سودش به جیب روس ها برود و دودش به چشم ملت ایران. یعنی واقعاً این مقدار نادانی در سیاست خارجی مقام رهبری و حکومت او هست که پای دشمنی با آمریکا یا هر جهنم دره دیگری در این دنیا، اینطور منافع ملی ما را به پای قدرت متجاوزی مثل روسیه قربانی میکنند؟ اگر اینطوری است و نادانی تا این حد است که به قول امام حسین باید گفت " علی الاسلام سلاما". واقعاً وای به حال مملکت و ملت ایران. و اگر حساب دیگری است چرا روشن اعلام نمی شود تا ملت هم دلیل این کارها را بفهمد. گاهی با خودم فکر می کنم، نکند روس ها آنقدر در دستگاه های امنیتی و نظامی ما حضور دارند که می توانند این کارهار را به کشور تحمیل کنند. چون بعد از فروپاشی شوروی مغزهای علمی فیزیک و ریاضی و شیمی و علوم دیگرشان گیر کشورهای غربی آمد و بخشی از تفاله های ک گ ب و آدم کش های حرفه ای سازمان امنیت اشان گیر ایران. سهل است از سایر کشورهای بلوک شرق مثل رومانی هم به آنها اضافه شدند. به هرصورت، پشت پرده هر چه هست و هر چه که می گذرد دیر یا زود روشن خواهد شد. اما در حال حاضر آنچه روشن است این است که به دستور مقام رهبری و اذناب ایشان، مملکت دو دستی تسلیم روس ها شده است و آنها هم مثل دوره قاجاریه که شخص شاه وولیعهدش را تحت الحمایه می گرفتند، فعلاً دارند از مقام رهبری و ولیعهدش آقا مجتبی حمایت می کنند.
به نظرم در پاسخ به تمام این نظامی گری ها و قلدری هایی که حکومت در ظاهر برای دنیا و در باطن برای مردم ایران می کند، ملت ایران تنها باید یک خواست و توقع را جلوی پای آقای خامنه ای و حکومت او بگذارد و آن هم اجرای قرارداد 1940 و گرفتن حق ایران از روس ها است. مادامی که این کار رانکرده اند باقی ادعاها و هارت و پورت ها، باد هواست.
تا اینجای کار مطمئن باشید به لحاظ بی عرضگی و برباددادن مملکت، تاریخ قضاوتی تندتر و تلخ تر از قاجاریه، در مورد جمهوری اسلامی و به خصوص شخص آقای خامنه ای خواهد کرد.

والسلام
محمد محسن سازگارا
بیست وسوم دی ماه 85