June 28, 2009

متن پیاده شده صحبت‌ شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸

قسمت اول
سلام
شنبه ۶ تیرماه ۱۳۸۸، ۲۷ ژوئن ۲۰۰۹ میلادی و این دفعه یازده شبه. دیگه نصفه شب نیست، امیدوارم که انرژیم بیشتر باشه و بهتر بتونم صحبت کنم. بعضی‌ها برای من نوشته بودند که توروبخدا یک خورده زودتر بیا حرف بزن که خواب‌آلود نباشی. اون بولیز سبزم رو هم نمی‌شه هر روز بپوشم، چرک‌مرد می‌شه، عوضش رنگ سبز رو [اشاره به مچ‌بند سبزشون کردند] که رنگ جنبشمون هست نگه داشتم و در خدمتتون هستم.
قبل از اینکه وارد اصل موضوع بشم یکی دو تا نکتهٔ کوچیک رو هم به شما بگم ، نکتهٔ اول این است که چطور تماس بگیرید. برای تماس یک ای‌میلی هست msazegara@gmail.com برای همین سلسله فیلم‌ها، اگر هر سؤالی، هر مطلبی باشه، خواهش می‌کنم به همین ای‌میل بفرستید. این ای‌میل رو حالا کنار این فیلم هم روی سایت خودم می‌گذارم. ممنون می‌شم که فقط از همین ای‌میل استفاده کنید.
نکتهٔ دومی که می‌خواستم بگم، سؤال مهمی بود بین سؤالات، فکر کردم امشب بگم. از خیلی شهرستان‌ها نوشته بودند که ما شهرستان کوچیکی هستیم، می‌خواهیم کمک بکنیم، ولی نمی‌دونیم چکار باید بکنیم و هم ضعف دانش کار داریم و هم آدم‌هایی که بتونند خوب فعالیت کنند و سازمان بدند. چیزی که به ذهنم میاد، کتاب بسیار بسیار خوب «پنجاه نکتهٔ اساسی در مورد مبارزات مسالمت‌آمیز» که ترجمهٔ فارسی هم شده. اصل کتاب رو به شکل یک خودآموز، سه نفر دانشجویانی که رهبران جنبش آتپور در یوگوسلاوی بودند و علیه میلوسویچ فعالیت کردند و تجربیات زیادی در کشورهای مختلف داشتند، به انگلیسی نوشتند و این ترجمهٔ فارسی هم موجوده؛ من اون رو هم روی سایت خودم و فیس‌بوک و سایر جاهایی که ممکنه در دسترس شما قرار بگیره میگذارم. خواهشم این هست دوستانی که در شهرستان‌ها، تهران هر جای دیگری که هستند، این ۹۰-۱۰۰ صفحه کتاب ساده و خودآموز رو بخونند. خیلی کمک می‌کنه برای اینکه بدانند منطق و روش این مبارزات چگونه است.
اما وارد اصل موضوع بشم؛ تحولاتی که در این دو سه روز اتفاق افتاده، ما حتماً باید چشممون بهش باشه، برای اینکه داره یک اتفاقاتی میفته. پخش اعترافات یکی از کسانی که دستگیر شدند، اعترافات قلابی، زیر فشار و تحت شکنجه از رسانه‌ها، الان سؤالات زیادی رو ایجاد کرده که به نظرم باید بهش دقت کرد.
مسأله این است که نزدیک به هزار نفر از فعالین، دست‌اندرکاران، رده‌های حتی پایینتر و هرکس که به نوعی مسئولیتی داشته رو دستگیر کردند. اخباری که ما داریم این است که پاره‌ای از اونها به شدت زیر فشار و شکنجه هستند. من نمی‌خوام حالا اسم بیارم، چون ممکنه کسان یا خانواده‌هاشون دلواپس بشند. ولی من اخباری که شنیدم خیلی بده بعضی‌هاش و فشار زیادی که میارند. ملاقات خانم آقای حجاریان (که پزشک هست) با ایشون، هم به نگرانی همهٔ ما افزوده. برای اینکه سعید حجاریان با اون وضع جسمی که واقعاً به دو نفر احتیاج داره ازش مراقبت کنند، متأسفانه او هم زیر فشاره.
من خیلی احتمال می‌دم که در کیسهٔ آقایون یک تعداد مصاحبهٔ قلابی و زیر فشار باشه. سناریو هم روشنه مطمئن باشید محتوای مصاحبه‌های زیر شکنجه این خواهد بود که بله، ما دروغ گفته بودیم. مهندس موسوی رو هم گول زده بودیم، آرایی که بهش گفتیم قلابی بود. ما نوکر خارجی بودیم. با خارجی‌ها ارتباط داشتیم، از اونا پول گرفته بودیم و از این داستان‌هایی که تکراری و نخ‌نماست. خواستیم انقلاب مخملی درست کنیم و ضد نظام جمهوری اسلامی بودیم. با کی‌اَک در خارج ارتباط داشتیم و امثالهم. اینها مهم نیست. به نظر من خیلی روشن، مردم می‌فهمند که این سناریوها، این روش‌های استالینی، تکراریه و انجام شده.
ولی چیزی که نگران می‌کنه، این است که در پرتو همین مصاحبه‌های قلابی و پخش اونها، ممکن است در دو سه روز آینده تا زمان اعلام نظر شورای نگهبان (اعلام نظر قطعی و رسمی که قرار است بکنه)، جوی رو بسازند که ذیل اون جو، خشونت زیادی بکنند، پاره‌ای رو حتی اعدام بکنند، تیربارون بکنند و جلو بیان، جرأت بکنند جلوتر بیان و حتی آقای مهندس موسوی، آقای کروبی و دیگران رو هم دستگیر بکنند. این رو از این جهت عرض می‌کنم که روز جمعه، امام جمعهٔ تهران آقای احمد خاتمی که صحبت‌هاش معروفه که کلا توسط وزارت اطلاعات دیکته می‌شه، بسیار خط و نشون‌های تندی کشیده. آقای خامنه‌ای هم روز پنج‌شنبه، حرفهایی که در قبل زده بود رو در واقع پس گرفته و صداش کلفت‌تر شده و خط و نشون می‌کشه و همین‌طور هم هست سایر مقامات و مسئولین. سخن‌گوی شواری نگهبان اون سه میلیون رأی رو که قبول کرده بود که باطل هست (و صندوق ها بیشتر از تعداد رأی دهنده در اون حوزهٔ انتخابیه توش رأی ریخته شده و بنابراین مجموعاً سه میلیون رأی لااقل اشکال داره) با یک توجیهاتی پس گرفته.
حالا همهٔ اینهارو که کنار هم می‌گذاریم این خطر رو نشون می‌ده که آقایون از فشار مردم و اون راه‌پیمایی‌های با شکوه و اون قدرت‌نمایی مردم، یکمی احساس کردند خیالشون راحت شده، یکمی احساس کردند که می‌تونن نفس بکشند؛ بنابراین حالا دو قدم دارند میان جلو و اگر این مصاحبه‌های ساختگی و جعلی رو هم منتشر یا پخش بکنند، اونوقت این خطر هست که بخوان یک هجوم وحشیانه‌ای بیارند و حتی تا رهبری جنبش رو محصور بکنند.
بنابراین چه باید کرد؟ یعنی الان که ایستادیم برای مقابله با این توطئه، چه کاری رو باید در دستور قرارداد؟ اولین کار این است که باید به صدا و سیما اعتراض بشه. باید تا اونجا که ممکنه به شرط اینکه جون کسی در خطر نیفته جلوی صدا و سیما به شکل مستقیم اعتراض و تظاهرات بشه. صدا و سیما باید در اعتراض به این کاری که می‌کنه تحریم بشه. باید هر روزنامه‌ای که اینا رو چاپ می‌کنه خریداری نشه. هر آگهی که اینا چاپ می‌کنن یا نشون می‌دن باید مشمول تحریم قرار بگیره. این از انواع مبارزات منفیه، که یکی از سرفصل‌های مبارزاتی است که ذیل فرسایش کودتاگران باید ازش اسم ببریم. مبارزات منفی به شکل نکردن یک کار، نخریدن یک چیز، تماشا نکردن یک موضوعی. بنابراین درواقع مردم باید به صورت متمرکز به عنوان اعتراض به این روش، نشون بدند که صدا و سیما رو تحریم می‌کنند وکالاهایی رو که تبلیغ می‌کنه نمی‌خرند. حتی این رو به در و دیوار هم می‌تونند بنویسند و اعلام بکنند.
نکتهٔ دوم این است که فردا مراسمی به مناسبت سالگرد هفت تیر در مسجد قُبا اعلام شده و من شنیدم قراره که آقای مهندس موسوی (ممکن است) در این مراسم شرکت بکنه. برای اینکه به‌هرحال ایشون همرزم خیلی از اون شهدا بوده و خیلی بچه‌ها هم تصمیم گرفتند که بروند و این حرف آقای خمینی رو به اینهایی که اسلحه و چماق دستشون گرفتند مطرح کنند و بگند که میزان رأی ملته و بخوان که این میزان رأی ملتی رو پاسخ بدند. به نظر من کار خوبیه. من یک‌بار دیگه هم عرض کردم ممکنه یک کسی بگه که من اصلاً حرفهای آقای خمینی رو قبول ندارم، حرفهای اون یک کس رو قبول ندارم؛ اینها مهم نیست، مهم این است که ما برای اقشار مختلف که پشت این شعار واحد ملت جمع شدند، شعارشون رو داشته باشیم و مهم تر اون طرفه، تا بتونیم کسانی که پشت آقای خامنه‌ای ایستادند رو تجزیه‌شون بکنیم. و بتونیم بگیم که هیچ احتیاج نداره که همتون برید پشت یک نقطه. هرکدوم رو با یک زبونی حرف بزنیم. بنابراین اگر آقای خمینی رو پاره‌ای از مبارزین ما مطرح می‌کنند، دیگران ولو قبول ندارند باید دفاع بکنند از این شعار. برای اینکه در صف اون طرف اختلاف می‌اندازه و به نظر من این کار رو فردا تمام کسانی که میرن باید بکنند.
نکته دوم که خیلی مهمه و آزمون خیلی مهمیست برای همهٔ ماها، این است که ببینیم آیا اجازه می‌دهند که آقای مهندس موسوی به این مراسم بیاد یا نه. اگر آقای مهندس موسوی نیامد وای به حالشون. وای به حال اونهایی که ایشون رو حصر خانگی کردند. چون این روزها خیلی زمزمهٔ این هست که آقای مهندس موسوی در حصر خانگیه و محدوده. آزمون خیلی خوبیست که اگر ایشون تونست آزادانه بیاد به این مراسم، معلومه که خیله‌خوب، حضور داره و در حصر نیست. ولی اگر ایشون نیاید، اونوقت به طور جدی مبرم‌ترین وظیفهٔ همهٔ ماها این می‌شه که رئیس‌جمهور منتخب رو که رهبری جنبش رو به دست داره از حصر بیرون بیاریم و آزادانه بتونیم باهاش ارتباط بگیریم و حرف بزنیم. ارتباط بدنه با رهبری جنبش مبرم‌ترین چیزیست که الان در دستور همهٔ ماها باید قرار بگیره و فردا آزمون خیلی خوبیست.
من همینجا این نکته رو هم اضافه بکنم که آقای مخملباف اطلاعیهٔ خیلی خوبی داده، خطاب به آقای مهندس موسوی که «رئیس‌جمهور موسوی»، رئیس‌جمهور مایی و تو از ما، از مای ملت تحرک بخواه، اعتصاب بخواه، فعالیت بخواه، ما انجام می‌دیم. به نظر من این حرف منطقی و خواستهٔ منطقی‌ایست. من مطمئنم آقای مهندس موسوی هم این رو متوجه هست که برای اینکه کودتاچی‌ها رو عقب برونه، الان که اینجور پررویی می‌کنند و جلو می‌آند، احتیاج هست که ایشون حضور داشته باشه و یک فعالیت جدی، یک آکسیون بزرگی رو ملت بکنه، حضور خودشو نشون بده که فکر نکنند مثلاً مردم دلسرد شدند و نشستند یک کناری. این خواستهٔ به حقی است که از آقای مهندس موسوی باید خواست و شرط جلوتر و اولیه‌ترش ، این است که ما آقای مهندس موسوی رو فردا در مراسم هفتم تیر، در مسجد قُبا، پشت حسینیهٔ ارشاد در تهران در خیابان شهرزاد ببینیم. اگر خدای‌نکرده ایشون به هردلیلی نیاد، این سؤال مطرح می‌شه که پس در حصر خانگیست و اونوقت قدم بعدی اینه که همگی باید متحد بشیم که باید رئیس‌جمهور منتخب جایی باشه که آزادانه ببینیمش و بتونیم باهاش ارتباط بگیریم.
من همینجا عرضم رو تموم می‌کنم و ادامهٔ این بحث رو می‌گذارم در قسمت بعدی که فکر می‌کنم به دنبال همین نوار همین امروز اون رو منتشر بکنیم.

قسمت دوم
سلام مجدد
همون شنبه ۶ تیرماه ۸۸ ولی ساعت یازده و نیم شب، ادامهٔ اون بحث.
من قبل از اینکه باز وارد محتوا بشم، یک نکتهٔ دیگری رو بگم به دلیل شاید صدها ایمیلی که به این مضمون اومده که سرعت اینترنت در ایران پایینه و متن این صحبت‌ها رو درخواست کردند. من بگم واقعاً نمی‌تونم بشینم بنویسم یا خودم پیاده بکنم. خواهشم از دوستان این است که بعضی‌ها که فرصت دارند، امکان دارند زحمتی بکشند پیاده کنند، برای همین ایمیل بفرستند. من یکیش رو انتخاب می‌کنم یا یکی دونفر که بکنند می‌تونم بگم که بقیه دیگه نکنند و اون پیاده‌شده رو روی اینترنت قرار بدیم وگرنه شخصا نمی‌رسم که پیاده‌اش بکنم یا امکاناتی داشته باشم که این کار رو بکنم. لذا من خواهشم این است که برای کمک به دوستانی که با سرعت پایین اینترنت نمی‌تونن تصویر و یا حتی صدارو بگیرند، متن رو بعضی‌ها زحمت بکشند پیاده کنند و یک تصحیحی هم ما بکنیم و بگذاریمش روی اینترنت تا برای اونها قابل استفاده باشه. ولی برگردیم حالا به بحث خودمون.
من خبرهایی که دارم این است که خیلی ها نوشتند که ما در آکسیون‌های عمومی، آکسیون‌های در واقع فرسایشی عمومی (که باید اسمشو آکسیون‌های تضعیف روحیه بگذاریم)، با فیکساتور روی خیلی جاها نوشتیم، می‌کشیم یا بادکنک هوا کردیم یا شکل کشیدیم و یا اینکه روی علائم راهنمایی و رانندگی کشیدیم که به چشم همه بیاد. من واقعاً حالا کاری ندارم که کجا و چطوری و اینها، ولی نفسش زنده بودن رو نشون بده. ببینید یک نکتهٔ اساسی جان مبارزه با کودتاگرهاست. یک مسابقه‌ای بین ملت و کودتاگرها هست. اونها سعی می‌کنند با سرعت، با حداکثر سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. تمام حقهٔ کودتاگران و اصلی‌ترین استراتژیشون این است که با تمام سرعت، گرد مرگ، وحشت و ناامیدی سر جامعه بپاشند. و تمام مقابلهٔ ما و خلاصهٔ تمام کارهایی که ما می‌کنیم این است که ما هم یک مسابقه داریم که در عوض، امید، شادی، نشاط و حرکت رو به مردم برگردونیم و اجازه ندیم که این ابر تاریک و سیاه ناامیدی و وحشت، سر جامعه رو بگیره. این مسابقه‌ایست که اگر هرطرف پیروز بشه، نتیجهٔ نهایی رو برده. به همین دلیل حالا برمی‌گردم سر اون تقسیم بندی که داشتیم.
عرض کردم ما سه دسته کار داریم. دستهٔ اول فعالیت‌هایی است که همهٔ مردم درش مشارکت می‌کنند. مثل شب «الله اکبر» گفتن. من استدعام این است که، درسته صداتون مثل من ممکنه گرفته باشه از بس که حرف زدید یا داد زدید، ولی نمی‌دونید که چقدر مؤثره و چقدر روحیهٔ طرف مقابل رو ضعیف می‌کنه وقتی که میلیون‌ها نفر، روی پشت‌بام‌ها، سر یک ساعت معین، شعار «الله اکبر» یا «یاحسین میرحسین» می‌گن و این اتحاد رو باهم تمرین می‌کنند. یا همون مسألهٔ شمع روشن کردن و یا امثالهم. یا راهپیمایی و تحصن عمومی که توسط رهبران جنبش اعلام بشه. این قبیل آکسیون‌های عمومی، آکسیون‌هایی است که مقاومت و یکپارچگی ملت رو افزایش می‌ده. هرشب با «الله و اکبر» گفتن ما این‌کار رو (با این ابتکاری که در ایران هست) تمرین می‌کنیم. هر از چندگاهی هم که رهبران جنبش تشخیص بدند، مثل الانی که نیاز به یک مانور قدرت جلوی کودتاچی‌ها هست، اونجا هم با شرکت در یک راهپیمایی بزرگ و حرکت توی خیابون یا یک تحصن بزرگ و امثالهم این رو می‌تونیم نشون بدیم.
اما دستهٔ دوم همون‌طوری که شب گذشته عرض کردم، بخش دوم استراتژی ما فرسایش دادن به کودتاچی‌هاست. فرسایش دادن به کودتاچی‌ها دو بخش داره. یک بخش اونیست که سمت ملته و یک بخش اونیست که در سمت کودتاچی‌ها اختلاف و فرسایش ایجاد بکنه.
سمت ملتش، عرض کردم آکسوین هایی است که به قول دوست عزیزمون آقای مخملباف، ببخشید که باز من این رو می‌گم به آکسیون‌های بیلاخ معروفه؛ درواقع شما دست می‌اندازید. اونها هی می‌خوان بگن ما گردن کلفتیم، ما سر همه رو می‌بریم، همه باید از ما بترسند. با یک بادکنک ساده با یک فیکساتور ساده، با یک شکلک ساده، با یک شوخی، با یک شعر، با یک جوک، با یک متلک، شما بادش رو می‌خوابونید و در واقع در و دیوار رو پر می‌کنید. با یک کیک قلابی که در یکی از کشور ها برای سالگرد تولد اون رئیس جمهور درست کرده بودند و هٰکذا.
یک بخش از این آکسیون‌های فرسایشی مقاومت منفیه که در قسمت قبلی یک کمی راجع بهش صحبت کردیم. مقاومت منفی طیف گسترده‌ای داره. شاید گاندی یکی از قهرمانان و بنیانگذاران مبارزات بی‌خشونته. مقاومت منفی عبارت است از نکردن یک کاری. جایی نرفتن. یک کالایی رو نخریدن. اینها انواع و اقسام مقاومت منفی هست. همونطوری که عرض کردم، الان شاید مبرم‌ترین موضوع مقاومت منفی دستگاه تبلیغاتی کودتاچی‌هاست؛ یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامه‌هایی که حرفهای اونها رو منعکس می‌کنند. باید به شدت تحریم کرد و مقاومت منفی کرد. مقاومت منفی در فاز بعدی عبارت است از اینکه دولت کودتا هرکاری که می‌کنه باید که تحریمش کرد و آهسته آهسته همهٔ حوزه‌های دولت کودتا رو مشمول تحریم قرارداد که حالا باز بعداً بهش می‌پردازیم.
اما از آکسیون‌های فرسایشی که از این طرف مطرح می‌شه و (همون‌طورهم که مرتبهٔ قبل عرض کردم) شاه‌بیت آکسیون‌های فرسایشی، حضور در خیابان، دسته‌های پراکنده، تظاهرات همزمان و ناپدید شدن، خطوط انتقال کودتاچی‌ها رو بریدن و خسته کردنشون از خیابون‌هاست، به شرط اینکه مشکل جانی نداشته باشه و همون‌طوری که عرض کردم اصل بر این است که همه باید زنده و با نشاط بمونند، نه اینکه خدای نکرده صدمه‌ای بخورند.
اما وعده کرده بودیم که بریم سمت مخالف. یعنی بریم ببینیم که در اونطرف، ما چه فرسایشی رو می‌تونیم ایجاد کنیم. مهم‌ترین و اصلی‌ترین نقطهٔ کانونی ما برای فرسایش دادن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامیه. هیچ ارگان دیگه‌ای رو نباید که همتراز سپاه قراربدیم برای مقابله کردن. چون متأسفانه سپاهی که یک روز خود بنده از بنیان‌گزارانش بودم و قرار بود از کشور دفاع کنه؛ اگر دشمن به خاک ما حمله کرد، دسته‌های مردمی، ارتش مردمی وایسند و از کشور دفاع کنند؛ تبدیل شده به سازمان عجیب و قریبی که در سیاست هست، در اقتصاد هست، در قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی هست، در پروژه‌های کشور هست، در سازمان امنیت هست، در دستگیری هست، در خیابون هست، در خارج از ایران می‌جنگه؛ یک چیز عجیب و قریبی که هیچ‌کجای دنیا ما یک همچین سازمانی نداریم. و این سازمان سپاه، الان حداقل بخشی از فرماندهانش، کودتاچی از آب در اومدند؛ به رهبری آقای خامنه‌ای و رو در روی ملت ایستادند.
اما همونجوری که قبلا هم صحبت کردیم، بخش بزرگی از سپاه فرزندان این ملتند، قهرمانان جنگ ما هستند، معلولین جنگمون هستند؛ خانواده، برادر یا دوستان شهدای ما هستند؛ میراث اونها رو دارند. اونها از ملتند. اینی که «برادر سپاهی، تو همراه مایی» و یا شعارهایی از این قبیل که من شنیدم، این شعارهای بسیار درستی هستند. نکتهٔ اول این است که هرکس در هرکجا، در فامیل، در دوستان، در آشنایان، در همسایگی، هر عضوی از سپاه رو می‌شناسه باید به سراغش بره. باید بره باهاش صحبت کنه. با خانوادش صحبت کنه. با بچه‌هاش صحبت کنه و بپرسه که چرا شما مارو می‌کشید؟ چرا می‌خواهید مارو سرکوب کنید؟ چرا می‌خواهید مارو اذیت بکنید؟ گل بهشون بده، شیرینی بده. مطمئناً خیلی از اونها خواهند گفت ما همچین قصدی نداریم، ما با شماییم. بنابراین بلافاصله باید ازشون خواست که «شما برید با اونهایی که این کار رو می‌کنن در بیفتید. برید اعتراض بنویسید برید نامه بنویسید. برید بگید ما آبرومون رفته». بنابراین نکتهٔ اول این است که هر آدمی عضو سپاه یا بسیج، هر جا هست، اقیانوسِ ملت، دوست، آشنا، فامیل، باید در بر بگیرش، سؤال ازش بکنه، تلفن بهش بزنه. و دائماً آغوشش رو باز کنه که بیا به سمت ما. سؤال ایجاد کنه و بخواد ازش که اگر خودش هم با کودتاچی‌ها نیست، این سؤالات رو ببره و با دیگران مطرح کنه. حالا جلوتر بریم، شاید باز در زمان مناسبی که رهبران جنبش صلاح بدونند، یک روز رو بگذاریم برای اینکه همه با گل در هر شهری برن سراغ مقرهای سپاه و ببینیم آیا جرأت می‌کنند مردمی رو که گل اومدن بدن بهشون، به رگبار ببندند؟
اما این سپاه رده‌های دیگه‌ای هم داره. من نکتهٔ بعدی که در برنامهٔ بعدی بهش می‌پردازم این است که سپاه رو چگونه دسته‌بندی کنیم، بیاییم توی رده‌های پایین‌تر و ببینیم حسابش رو از حساب لباس شخصی‌هایی که آدم می‌کشند جدا کنیم؛ نشون بدیم که اونها چطور باید باهاشون برخورد شه. بسیجی‌ها و سپاهی‌ها رو چطور دسته بندی کنیم. برای هرکدومشون برنامه داشته باشیم و برای هرکدومشون یک نحوهٔ برخورد خاصی رو تعیین بکنیم.
تا برنامهٔ دیگه من خداحافظی می‌کنم. فقط این رو هم بگم که یک بحث بسیار مهم ما می‌ره روی اعتصاب عمومی. چرا که فاز سوم از استراتژی ما فلج سازی حکومت کودتاست؛ که تا اون اتفاق نیفته کودتاچی‌ها پایین نخواهند اومد. بنابراین نحوهٔ تشکیل کمیته‌های اعتصاب و آمادگی برای شروع اعتصابات، بخشِ بعد از تموم کردن بحث سپاه و باصطلاح سرفصل مبارازت فرسایشیه.
عرضم تمومه تا برنامهٔ دیگه خداحافظ.