سلام، خسته نباشید
اونچیزی که باید اسمش رو موفقیت بزرگ بگذاریم، اتفاق افتاد. امروز جمعه ۱۹ تیرماه ۱۳۸۸ و دهم جولای سال ۲۰۰۹، ساعت هشت صبح ایرانه؛ دیگه بیخیال ساعت در واشنگتن و هر کجای دیگهٔ دنیا.
اتفاقی که دیشب در تهران و شهرهای مختلف ایران افتاد، اینقدری که فیلمهاش اومده و من دیدم و خبرهای اومده در اصفهان، تبریز، رشت، شیراز و سایر نقاط، کاملاً نشون داد که تغییر سادهٔ تاکتیک به عدم تمرکز و در شهرهای متعدد، کودتاچیها رو مستأصل کرد و دیگه امکان این که سرکوب کنند نداشتند، برای اینکه نیروش رو نداشتند. این اتفاق که مردم با یک تغییر سادهٔ تاکتیک در هرنقطهٔ یک شهر اومدند به خیابون و با یک V ساده یا شعار ساده، هر جا هم که دستشون رسید احساس خطر نکردند، شعارهای تندتر دادند؛ این کار باعث شد که این سد شکسته شد.
همونجور که قبلاً هم عرض کرده بودم، کودتا یک مسابقهست بین امید و ناامیدی، بین مرگ و زندگی؛ اونطرف باید هرچه زودتر، هرچه سریعتر گرد مرگ و وحشت و نیستی سر کشور بپاشه؛ اعصاب مردم رو فلج کنه و با ایجاد ترس و وحشت، اونها رو وادار کنه بنشینند توی خونهشون و این طرف باید با امید، شادی و حرکت این سد رو بشکنه. ...
اتفاقی که دیروز افتاد، با این تغییر تاکتیک ساده، مردم رو قادر کرد که بیاند توی خیابون حضور داشته باشند و سه هفته کشتار و دستگیری و ایجاد ارعاب رو باد هوا کرد. در واقع به تعبیر متخصصینِ این جور مبارزات، به جرأت میشه گفت که پنجشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۸۸ با حرکتی که مردم در سطح شهر (تهران و سایر شهرها) کردند، در واقع کودتا شکست خورد؛ این سایهٔ سنگین و منحوس وحشت رو که میخواستند پهن بکنند، باد هوا شد.
دنیا هم این رو خیلی خوب فهمید؛ یعنی از صبح که خبرها در دنیا شروع شد، به تدریج که در تهران و سایر شهرهای ایران حرکت مردم از بعدازظهر شروع شد، خبر در دنیا شروع کرد به تعقیب و خبر ایران به سرعت اومد دومین خبر مهم دنیا قرار گرفت، پشت خبر سران G8 در ایتالیا (خوب طبیعتاً خبر مهمیست که میتونه خبر یک باشه) ولی خبر ایران تمام اخبار دیگر رو تحتالشعاع قرار داد و توجه دنیا رو دوباره به خودش جلب کرد و اینکه ایرانیها با این تبلیغاتی که حکومت هم میخواست بکنه که «دیگه من سوار کار شدم و نشستم و دولت سر جاشه»، این اعتراض دیروز مردم، اعتراض پنجشنبهٔ مردم ایران دوباره دنیا رو متوجه کرد به ایران که از پا ننشسته، امید، حرکت و مخالفت وجود داره و اجازه نمیده که کودتاچیها سر جاشون بنشینند و بتنونند مملکت رو دستشون بگیرند و اداره بکنند و از طرف دیگه به قول یکی از شعارها که «ایرانی میمیرد، ذلت نمیپذیرد»، این ذلتناپذیری یا این اعتراض به قول یکی دیگه از شعارها که «مجتبی بمیری رهبری رو نبینی (یا نگیری)» نشون داد که مردم به خوبی میدونند، به بسیجیها و سپاهیها هم دارند میگن که دلیلی نداره برای اینکه یک کسی میخواد بیاد رهبر بشه، جای باباشو بگیره و بازی قدرت بکنه، بزنید هموطنهاتون رو بکشید و در حرص و طمع قدرت شما رو ابزار آدمکشی بکنه و هموطنهاتون رو بکشید.
به نظر من درسهای خیلی زیادی از این حرکت پنجشنبه ۱۸ تیرماه در ایران میشه گرفت؛ درسهای متعددی که حالا با نگاه کردن فیلمها، شعارها، عکسها، خیلی دقیقتر و جدیتر میشه بهش پرداخت. اما اونچه که فعلاً نشون داده شد، این است که در سلسله آکسیونهایی که ما رو متحد، یکپارچه و مقاوم در میدون نگه میداره، در رأسش اللهاکبر شبها ساعت دهه؛ و این حرکت عمومی روزهای پنجشنبه، آکسیون دومیست که هر هفته مردم میتونند تمرین کنند، با هم بودن، توی خیابون بودن و به رخ کشیدنشون رو به حکومت؛ به قول معروف تا احمدینژاده هر پنجشنبه ساعت پنج همین بساطه و هرکجای ایران مردم هستند، میتونند بیان توی خیابون، با شادی با شعف، حتی با دست زدن، با لب خندون، حتی به قول کسی می گفت «بستنیش رو هم بخوره، اما یک علامت V نشون بده، یه پارچهٔ سبز از جنبش سبز تکون بده یه شعار بده» میتواند حضور خودش رو نشون بده و به این ترتیب یک راه دومی باز میشه برای تمرین مقاومت و یکپارچگی.
این رو هم بگم، از حالا این بحث مطرح شده، از درون پیشنهادات جوشیده اومده بالا، که هفتهٔ آینده پنجشنبه ساعت پنج بعدازظهر، جهت حضور مردم در خیابونها، دادن گل و به دوستی دعوت کردن سپاه، بسیج و نیروی انتظامیه. شبهای بعد بیشتر راجع بهش صحبت خواهیم کرد، که چجوری این کار رو انجام بدیم که مردم در خطر نیفتند. این کار چقدر خوب میشه و چقدر هم واجبه؛ فکر نکنید که این کارها کم اهمیته؛ باید بکنیم که نیروهای پشتیبان آقا مجتبی که دستکش پدرش رو هم دستش کرده و این جور بازی قدرت میکنه رو در واقع از پشت او کنار ببریم و باید مثل برگهای پیاز از پشتش باز بکنیم.
اما این حرکت بزرگ که انصافاً باید گفت یک نقطهٔ عطفی شد و کودتا عملاً در حرکت سه هفتهٔ گذشتهش ناکام شد و شکست خورد، با قدم بعدیش همونجور که قبلاً هم صحبت کردیم آکسیونهای فرسایشی حکومت، مثل شعار نویسی به دیوار، مثل تظاهرات برقآسای پنج دقیقهای در سطح شهرها که شاهبیت هر نوع آکسیون فرسایش کودتاچیهاست، مثل مقاومت منفی، مثل نگذاشتن اینکه حرف بزنند توی تلویزیون (با افزایش مصرف برق)، مثل انواع و اقسام تحریمهایی که از کالاهاشون به عمل بیاد؛ اینها همه در چارچوب آکسیونهای فرسایشی، دستور دیگهایست که همهمون در طول هفته میتونیم دنبال کنیم تا برسیم به آخر هفته که با همدیگه یک حرکت جمعی بکنیم.
اما در نهایت باید یادمون باشه، اون چیزی که کودتاچیهارو بالاخره میکشدشون پایین و وادار به تسلیمشون می کنه، این است که کشور فلج بشه؛ این است که کودتاچیها نتوانند حکومت بکنند، کشور در واقع براشون حکومتناپذیر بشه. وقتی حکومت کودتا، حکومت غیر مشروعه، مثل یک قشون اجنبی میمونه که کشور رو اشغال کرده. بنابراین در رأس چیزهایی که فلجشون میکنه، سه تا محور قرارداره که عبارت است از برق (برق جان دنیای مدرنه، بنابراین هرکجا برق قطع بشه، تمام اون دستگاه میخوابه. یک کارخونه چه اعتصاب بکنند کارگرهاش، چه برقش قطع بشه؛ یک اداره، شهرداری، یک مرکز، چه کارگرهاش، کارمندهاش اعتصاب کنند، چه برقش قطع بشه)، دوم مخابرات و ارتباطاته و سوم امروزه برنامههای کامپیوتری و نرمافزارهاییست که اون مجموعه رو میگردونه.
ما از اینجا به بعد که داریم حرکت میکنیم، در بحثهای بعدی بهش خواهیم پرداخت؛ نشون میدیم که ما چگونه باید هرکدوم از این سه بخش رو فلج بکنیم تا حکومت نتونه به بقای خودش ادامه بده تا برسیم به مرحلهٔ فلجسازی کامل.
من همین جا عرضم رو تموم بکنم و ادامهٔ بحثم رو بگذارم برای صحبت بعدی که از برق شروع کنیم و اعتصاب ایتالیایی که به جزئیاتش خواهیم پرداخت.
عرضم تمومه، بازهم تبریک عرض میکنم و به امید فردایی دیگه و پیروزی [انگشتانشون رو به شکل V گرفتند]، شاد و سرافراز باشید.