May 16, 2010

متن پیاده شده روز یکشنبه 26 اردیبهشت 1389

یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ و ۱۶ می ۲۰۱۰

امروز درمورد ۷ موضوع صحبت خواهیم کرد.

موضوع اول مصاحبهٔ استاد شجریان با تلویزیون استرالیا و تاکید ایشان به اینکه وقتی‌ آقای احمدی نژاد به ملت ایران توهین کرده و آنها را خس و خاشاک نامیده، آقای شجریان نیز اعلام کرده اند که حاضر نیستند که صدایشان از دستگاه رادیو و تلویزیون پخش شود وگفته بودند که "بله، من هم یکی‌ از همین خس و خاشاک هستم". نکتهٔ بعدی تاکید آقای شجریان بر اینکه مشکل در ایران جدایی دین از سیاست است که باید این دو از هم جدا شود. نکتهٔ زیبایی که آقای شجریان مطرح کرده اند این است که او با مردم است،حسش را از مردم می‌گیرد و برای مردم است. به شما توصیه می‌کنم این کلیپ تلویزیون استرالیا را نگاه کنید، زیرا تاکید این استاد مسلم موسیقی‌ ایران پشتیبانی و دلگرمی بزرگی‌ برای مبارزین جنبش سبز خواهد بود.

نکتهٔ دوم اینکه آقای جعفر پناهی از زندان اوین نامه‌ای به فستیوال کن نوشته اند که در فراز آخر این نامه آمده است که "در این لحظات با عشق به تمام دوستان سینماگرم در هیأت داوران، فیلمسازان و همهٔ شرکت کنندگان در جشنوارهٔ کن که نام مرا در صندلی‌ خالی‌ می بینند، زندگی‌ را سپری می‌کنم . با امید به فردایی بهتر، جعفر پناهی، ایران، بند ۲۰۹ زندان اوین".

از این دو نکته می‌خواهم نتیجهٔ مهمی‌ بگیرم و آن اینکه وقتی‌ مبارزهٔ بی‌ خشونت، یعنی‌ همان مقاومت مدنی مردم برای احقاق حقشان، به مراحلی مثل الان می‌رسد که حکومت می کوشد فضای رعب،وحشت، ترس و مرگ بر سر مردم بپاشد و آنهم در کوتاه‌ترین زمان ممکن و مردم هم می کوشند با امید،شجاعت و زندگی‌ خواهی‌ روبرویش بایستند، حرکت بزرگان و نام آوران جامعه مانند استاد شجریان، جعفر پناهی و سایر هنرمندان، دانشمندان،نویسندگان، روزنامه نگاران، ورزشکارن و کسانی‌ که در جامعه افراد مرجع محسوب می شوند، وقتی‌ که رودر روی حکومت میایستند بهترین هدیه ای است که به ملت می دهند و با کار خود به نفع مردم به این مبارزه کمک خواهند کرد. بهمین دلیل هم هست که تجربهٔ مبارزات و مقاومتهای صلح آمیز ملتهای دیگر سرشار از پیوستن چهره های بزرگ به مردم است و به عنوان یک حرکت مبارزاتی وقتی یک چنین حمایتی اتفاقی‌ می‌افتد بر همهٔ ما واجب است که تا آنجا که می توانیم در بزرگداشت این بزرگان بکوشیم چراکه آنها جو را می شکنند و توی دهان حکومت می زنند و فضا را به نفع مردم تغییر می دهند و در ترغیب عموم مردم برای پیوستن به جنبش و نترسیدن و امید داشتن و حرکت کردن نقش بسیار موثری را می توانند بازی‌ کنند.

نکتهٔ سوم اینکه آقای موسوی در صحبتی‌ که دیروز در جامعه خانم هایی که برای ایام عزاداری حضرت زهرا به دیدن ایشان و خانم رهنورد رفته بودند تاکید مجدد کرده اند که آیا اگر پیامبر یا ائمه هم بودند همین زندانها را برپا می کردند؟ایشان به نوعی پاسخ آقای احمدی نژاد را هم دادند که مطرح کرده بود که اگر پیامبر و ائمه هم بودند، زیر سایهٔ همین حکومت می آمدند. دیروز هم یک اشاره طنز آمیزی هم

که یکی‌ از دوستان کرده بود را خدمتتان ارائه کردم. این پاسخ مجددا تکیدی بر بی‌ اعتباری قوهٔ قضاییه است، بویژه این سخن مهندس موسوی وقتی‌ اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که آقای جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی‌ و انقلاب تهران مطرح کرده است که نامهٔ آقای موسوی در اعتراض به اعدامهای اخیر جرم محسوب می شود. درواقع مهندس موسوی را تهدید کرده است.صحبتهای آقای موسوی کاملا نشان می دهد که فضای وحشتی را که دادستان می‌خواهد ایجاد کند، شکسته اند.

در همین راستا به نکتهٔ چهارم می روم و آن هم نامهٔ پدر مجید توکلی است. پدر این فعال دانشجویی خطاب به آقای صادق لاریجانی- رئیس قوهٔ قضاییه- نوشته است که آیا باید بگوئیم که قانون از این کشور رخت بر بسته است. ایشان چند مثال می زنند، از جمله اینکه مجید برای چهار ماه در سلول انفرادی بوده در حالی‌ که قانون می‌گوید که متهم را نمی توان بیشتر از ۷ الی ۱۰ روز در سلول انفرادی نگاه داشت. یا اینکه در دادگاه وقتی‌ که به جرم مجید مبنی بر توهینش به آقای احمدی نژاد اشاره می شود و مجید هم در پاسخ می‌گوید"من اصلا به آقای احمدی نژاد فکر نمی کنم چه برسد به اینکه بخواهم به ایشان توهینی کنم" قاضی صلواتی که باید به عنوان قاضی بیطرف باشد درنقش دادستان و حتی بازجو درمیاید و به مجید توکلی تعرض می‌کند. نکتهٔ دیگر اینکه وقتی‌ پدر مجید توکلی تاکید می کند که به موجب قانون اساسی‌ تجمع و راه پیمایی آزاد است به شرط اینکه مخل به مبانی اسلام نباشد و بیان می‌کند که مجید فقط در ۱۶ آذر شرکت کرده و اینکه آیا دستگاه قضا خلاف قانون اساسی‌ حرکت می‌کند، به خوبی نشان می دهد که قوهٔ قضاییه هیچ اعتباری ندارد. از این دو نکته این نتیجه گرفته می شود که آنچه که مقامات قضایی کشور، مانند دادستان عمومی‌ و انقلاب تهران، می گویند و خط و نشان برای آقای موسوی و مردم می کشند و احکام صادره از این دادگاهها از قبیل احکام اعدامها و هر آنچه در دادگاهها می‌گذرد از درجهٔ مشروعیت، حقانیت داشتن و اعتبار ساقط است و هر آنچه می گویند دروغ است مگر آنکه عکس آن اثبات شود، برای اینکه مکررا دروغ گفته اند و پنهان کاری کرده اند. اگر درست می گویند چرا می ترسند که این دادگاهها را علنی برگزار کنند تا در فضای آزاد وکلا، روزنامه نگاران و مردم حضور داشته باشند. به هر صورت این مجموعه نشان می دهد که یک پای مبارزهٔ ما در جنبش سبز با قوهٔ قضاییه مزدور دستگاه امنیتی است که بسیار بد کار می‌کند.

نکتهٔ پنجم که می‌خواهم بگویم کنفرانس" جی ۱۵" در تهران است که حکومت خیلی‌ سر و صدا کرده است تا بگوید که من در دنیا اعتبار دارم. کنفرانسی که از مدتها قبل قرارش گذاشته شده بود، اما جالب است که هرچه به زمان کنفرانس نزدیک می‌شویم لاغر و لاغرتر می شود و از رهبران کشورها حتی امثال آقای بشاراسد، که میلیاردها میلیارد از رابطه با ایران سود و نفع برده اند، اعلام کرده‌اند که نمی‌آیند. همچنین امیر قطر، نخست وزیر ترکیه نیزاعلام کرده اند که نمی آیند.جالب تر اینکه بعضی‌ کشورها مثل مصر و اندونزی در سطح معاون وزیر خارجی‌ شرکت کرده اند که شکل توهین آمیزی از پاسخ به دعوت ایران است. درواقع این کنفرانس به خوبی‌ نشان می دهد که ضربه‌ای که حکومت کودتایی و حکومت جمهوری اسلامی از جنبش سبز و مبارزات مردم ایران خورده است، آنچنان بی اعتبارش کرده که حتی رهبران دیکتاتور و غیر مردمی هم تنشان را کنار می کشند. برای اینکه هزینهٔ بسیار بزرگی‌ باید پرداخت کنند اگر که بخواهند به سراغ حکومت کودتایی بیایند و از آلودگی و بی‌ آبرویی که نصیبشان می شود، ترجیح می دهند که اصلا پیدایشان نشود.

نکتهٔ آخری که می‌خواستم بگویم انتشار یک سند درونی‌ است که نشان می دهد که روسیه تصمیم استرتژیکی برای تغییر جهت به سمت غرب گرفته است. این تصمیم را به دلیل نجات اقتصادش گرفته است که این ماجرا در روابطش با ایران تاثیر زیادی خواهد گذشت که راجع به آن در روزهای آینده صحبت خواهیم کرد.

یکی‌ از دوستان برای من نوشته بود که اندکی‌ صبر، سحر نزدیک است. صبر و حرکت هردو لازم است. باز هم تاکید می‌کنم که اندکی‌ صبر، سحر نزدیک است.

تا فردا شاد، پیروز، موفق و سرافراز باشید

به امید پیروزی ایران و ایرانی‌