July 29, 2007

" زندان اوین درهمه جا"

به نام خدا
" زندان اوین درهمه جا"
فرج سرکوهی عزیز:
متاسفانه مقاله اخیرت تحت عنوان " نقد احکام و..." را خواندم وبسیارمتاسف شدم.چرا؟ به شرحی که خواهم آورد.
من مدت هااست به این نتیجه رسیده ام که آن چه درزندان اوین می گذرد بازتابی ازواقعیت بیرونی جامعه است(نوشته "دودرد بی درمان"اکنون در سایت sazegara.com"). یعنی اگر در زندان اوین،سناریویی در ذهن بازجوها ورئیس کل آن ها یعنی مقام رهبری است وبعد می کوشند که با هر حقه وکلک و کتک ودگنک آن را بر گردن زندانی بدبخت بگذارند،در بیرون اززندان ودر روابط میان ما ایرانی ها،در همه شئون هم همین ماجرا جاری است.داده های تجربی برای ما مهم نیست.آن چه در ذهن فکرمی کنیم یا حدس می زنیم یا به هم می بافیم اصالت دارد ودیگران باید در این قالب ما جا بگیرندودر سناریوی ذهنی ما بازی کنند.مهم نیست چه شاهد یا مدرک یا واقعیت تجربی ارائه کنند. مافکرمی کنیم دیگری باید آن کسی باشد وآن کاری راکرده باشدکه مااندیشیده ایم. به زبان دیگرروش علمی هنوز درذهن ماایرانی هاجایگیرنشده است. سال هااست دانشگاه وفارغ التحصیلان دانشگاهی هم داریم،اما در زندگی وکارهای روزمره امان خبری از تربیت علمی نیست. تحقیق وتفحص وبه آزمون گذاشتن یافته های ذهنی ما جایی درزندگیمان ندارد.والبته این نقیصه در عرصه مسائل سیاسی گاهی فاجعه وجنایت خلق می کند.
فرج عزیز:
بگذار برای روشن کردن مدعایم از همین مقاله خودت که بنظرم ازآخرین مثال ها برای اثبات حرف من است شاهد بیاورم. در این نوشته کوشیده ای واقعه ای در چند سال قبل،در یک نشست سالیانه انجمن قلم جهانی(P.E.N) را توصیف کنی والبته با قلم روان وشیرینت به خوبی هم توصیف کرده ای. بنابرهمین نوشته به طورخلاصه این طورگزارش می دهی که درلیست شرکت کنندگان نوشته اند که"پن ایران- عبدالکریم سروش" یعنی که "انجمن پن ایران" که وجود خارجی نداشته، در لیست شرکت کنندگان ظاهر شده آن هم با نمایندگی دکترسروش.(تا اینجایک گزاره خبری نقل شده است) اما آن چه درذهن تو ودوستانت گذشته، این که درایران حکومت ودولت خاتمی، برای سرپوش گذاشتن بر کشتارنویسندگان وسرکوب "کانون نویسندگان" دریک ساخت وپاخت بادولت ووزارت خارجه فنلاند خواسته اند که" پن جعلی ایران" را در کنفرانس جا بزنندودکترسروش هم آگاهانه یاناآگاهانه آلت این حقه بازی شده است. بدون پرسش وتحقیق ازمتهمین این پرونده وبه خصوص دکترسروش که همان جا درفنلاند حضورداشته است وبعد هم بنا برگزارش خودت، درواقع حکم محکومیت را به راحتی صادرکرده ای وبا تمام توان کوشیده ای که دکترسروش ازجلسه نشست عمومی "پن" حذف شودواوهم که اصلا درهتل دیگری بوده است قهرکرده وحاضرنشده درنشست های علنی که امکان سخنرانی داشته حاضرشود وباماشین وزارت خارجه یا سفارت ایران رفته است. (ختم دادرسی، ازحواشی دیگرنوشته ات درمی گذرم.) متوجه هستی مشکل کاردرکجاست؟ صدورحکم وتنبیه ومحرومیت،براساس یک سناریووتحلیل ذهنی بدون نیازبه تحقیق وپرسش وتکیه برداده های تجربی. جالب است که هنوزهم پس ازگذشت سالیان دراز ازآن واقعه نیازی به تحقیق وپرسش نمی بینی وصدورحکم محکومیت ذهنی ات برایت اصالت دارد.
اما من مدت هاست که با خودم کلنجاررفته ام که روش علمی را که دردرس های دبیرستانی ودانشگاهی خوانده ام حتی المقدور درزندگی روزانه وبه خصوص نسبت به دیگران به کارببندم. این ماجرا را دنبال کرده ام . تاآن جا که توانسته ام تحقیق وسعی کرده ام ازدست اندرکاران ماجرا بپرسم تا تصویر واقعه هرچه روشن ترشود. البته هنوزهم جرات نمی کنم حکمی صادرکنم. به قول حقوقدان ها پرونده درذهن من هنوزمفتوح است.

به طورطبیعی ابتدا به سراغ دکترسروش رفتم که به اصطلاح متهم یا قربانی ماجراست. روایت اوازاین واقعه چنین است که درتهران دعوت نامه ای از" انجمن پن " چند ماه پیش از کنفرانس هلسینکی دریافت می کند ونه ازسفارت یا وزارت خارجه فنلاند. می گوید سال ها است که کوشیده تنها درمجامعی شرکت کند که دعوت کنندگان آن، محافل آکادمیک وغیردولتی باشند. بنابراین اگرمی دانسته پای دولت فنلاند یا ایران درمیان بوده هرگزدعوت را اجابت نمی کرده است. وقتی یک روز قبل ازشروع کنفرانس به هلسینکی می آید متوجه می شود که علیه او به شدت تبلیغات شده است، اعلامیه پخش شده وکوشیده اندکه اورا به کنفرانس راه ندهند. حتی هتلش را هم که درهمان محل سایرشرکت کنندگان بوده عوض کرده وبه یک هتل نازل درجای دیگری منتقل کرده اند. تبلیغات علیه او هم حول این محور بوده که تصفیه گراساتید وسانسورچی وهم دست رژیم ایران است وموفق شده اند که جلوی هرگونه سخنرانی او، حتی درجلسات علنی را هم بگیرند. بنابراین اساسا هیچ گونه امکانی برای شرکت او وجود نداشته است. دلش می خواسته لااقل ازتو که برایت احترام قائل بوده ، کم وکیف کار را بپرسد. اما حاضرنشده ای با او حرف بزنی وتنها یک باردرحال گذرسلامی کرده ای وگفته ای سرت خیلی شلوغ است ووقت نداری ورفته ای. حاضرنشده ای با او حتی یک صحبت ساده بکنی.
تنها یکی ازمسئولین " پن" به دیدار او می آیدومی گوید که خلاصه حرف دوستان ایرانی شما این است که شما درایران به استادان ونویسندگان ظلم کرده اید. یعنی درآن مقطع محکومی بوده که حتی به درستی نمی دانسته چه بر سرش آمده است چه رسد به آن که بداند چرا. بعد هم طبیعتا قصد ترک هلسینکی را داشته که مقامات وزارت خارجه فنلاند درصدد عذرخواهی برمی آیند وسعی می کنند لااقل هتل اوراعوض کنند وبه جای آبرومندی ببرند که چنین می شود. استفاده ازماشین سفارت ایران هم درکارنبوده است واساسا سفیروقت آقای محمود بروجردی داماد آقای خمینی به دکترسروش رونشان نمی دهد. این نقل ماجرااززبان یک سوی دیگراین داستان.
اما من درجریان ضلع سومی ازاین ماجرا هم قرارگرفته ام که متاسفانه درنوشته ات اسامی آن ها را ذکرنکرده ای وسعی کرده ای ازکنارشان عبورکنی. یعنی همان دونفری که دراجلاس "پن" علیه دکترسروش اعلامیه پخش کرده اند. به قول خودت متن، نویسنده را افشا می کند. نوشته ات نشان می دهد که پخش آن اعلامیه ها وایراد آن تهمت ها کارناجوانمردانه ای بوده بنابراین چند بارسعی کرده ای بگویی عضو " کانون نویسندگان درتبعید " یا " پن ایران در تبعید " نیستی ودرواقع خبری ازویا دخالتی درآن جوسازی ها علیه دکترسروش نداشته ای وتنها به دنبال حفظ کیان " پن جهانی " وخنثی کردن توطئه حکومت ایران بوده ای. اما روایت یکی ازآن دونفراین چنین نیست. ماجرا ازاین قراراست.
درسال 2004 که به مدت یک سال برای جراحی چشم درانگلیس بودم، بسیاری ازدوستان درحق من محبت های فراوان کردند ازجمله سرورعزیزمن دکترمنوچهرثابتیان. جراح سرشناس وحاذق،مبارزچپ قدیمی وازبنیانگزاران کنفدراسیون جهانی دانشجویان که بیش ازپنجاه سال است که درانگلیس ساکن است. با توصیه دوست بسیارارجمندم دکترآجودانی، دکترثابتیان به یاری من شتافت والحق ازمحبت ودوستی چیزی فروگذارنکرد. پاره ای بیماری ها را که اززندان واعتصاب غذا به آن دچارشده بودم رایگان وبا حوصله درمان کرد. ازجیب خودش برایم دارو خرید، بی حوصلگی ها ونا شکیبائی های من را تحمل وبا بیماری دردناک من همدردی کرد وسرانجام نیزترتیب بیمارستان وجراحی چشم من را داد وتا آن جا هم که توانست با بیمارستان چشم چانه زد وازخودش مایه گذاشت تا به من تخفیف بدهند وتوانستم که با قرض گرفتن ازدوست دیگری هزینه بیمارستان را بپردازم. اوکمک کرد که چشمم جراحی ودرمان شود. یک عمرمدیون اوهستم.
یک بار که دردفتریکی ازدوستان مشترک صحبت می کردیم وازهردری سخنی بود، صحبت به انجمن قلم وهمین ماجرای هلسینکی کشید. دکترثابتیان سال هااست که عضو " انجمن قلم " است. با آب وتاب وبا همان نحوه شیرین تعریف وبیانش توضیح می داد که چگونه جلوی رژیم ایران ایستاده وباکمک تو(فرج) ودیگران، دکترسروش را که عامل رژیم بوده افشا کرده واجازه نداده اید که اوبه کنفرانس راه بیابد. احساس کردم که کمتردرجریان مسائل ایران قراردارد. وقتی که کمی ازدکترسروش وجایگاهش صحبت کردم واین که اوآن عامل رژیم ایران وشکنجه گری که فکر می کند نیست،ساکت شد وبه فکرفرورفت. درروایت دکترثابتیان هیچ ذکری ازآن داستان توطئه دولت ایران ومعرفی دکترسروش به عنوان نماینده پن جعلی ایران نبود.
ترسیم درست این ماجرا دوضلع دیگرهم نیازدارد. یکی رژیم ایران که فعلا به اسنادش دسترسی نداریم ودیگری انجمن قلم جهانی ومسئولین فنلاندی آن است. متاسفانه تا به حال نتوانسته ام تحقیق جامعی بکنم. اما آنچه باعث وحشت من شده این است که درهمین تحقیقات اولیه هم سری ازآثارآن جمله معروف ومحوری نوشته تو که آورده ای " پن ایران ، عبدالکریم سروش" نیست. تنها چیزی که مانده یاد وخاطره کوشش توودیگران علیه دکترسروش برای راه ندادن او به همه قسمت های کنفرانس است. خواهش می کنم اگرسندی ازآن جمله " پن ایران، عبدالکریم سروش " داری منتشر کن. من از ادامه این تحقیق وحشت دارم چون تا این جای کار فکر می کردم مشکل تو، مثل من ودیگری وتمام ایرانیان، همان ذهنی گرایی غیرعلمی است. اما خدای نکرده درصورت نبودن این سند، تصوروتصویری را که لااقل من ازتو، به عنوان یکی ازشریف ترین وفداکارترین افراد ایران داشته ودارم دچارخدشه جدی می شود. هنوزبرای هرقضاوتی زود است وبه تحقیق بیشتروترسیم دقیقتراجزای این حادثه نیاز است.
نکته مهم واساسی دیگری هم درنوشته تومستتراست وآن هم در"خودی وبیگانه کردن" است که چون به دوستی قول داده ام برای سایت او تحت همین عنوان مقاله ای بنویسم آن را به آن مقاله موکول می کنم.
وما توفیقی الا با لله
محمد محسن سازگارا
چهارم مرداد هشتاد وشش